به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه ایران، اسلامشهر، یکی از کوچههای شهرک قائمیه مقابل پلاک ۱۵۸ که خانه الهه حسیننژاد است میایستم. تا دو روز قبل همه اهالی این خانه به امید بازگشت دخترشان دست به دعا برداشته و دلخوش به هر زنگ و تماسی بودند که شاید نشانی از دخترشان به آنها برساند، اما حالا بنرهای بزرگ عرض تسلیت و پارچههای سیاه مشکی بر سر در خانه و دیوارها نشان از حسرت دیدار دوباره دخترشان دارد.
الهه تا رسیدن به خانهاش فقط یک ربع آن هم پیاده فاصله داشت، اما به خاطر عجله برای زودتر رسیدن به خانه و مراقبت از برادر معلولش به راننده سمند گفته بود او را تا در خانه برساند، اما راننده شرور ناگهان با دیدن گوشی آیفون الهه برق طمع چشمانش را کور کرد و دست به جنایتی زد که دل یک کشور را به درد آورد.
تصویر مقتول را در فضای مجازی دیدم
بهمن ۲۷ سال دارد. سابقهدار است. مدتی با خودروی برادرش مسافرکشی میکرده، میگوید زنش را طلاق داده است.
از شب حادثه بگو؟
در میدان آزادی منتظر مسافر بودم که مقتول سوار خودروام شد. ۲۰ دقیقهای داخل خودرو منتظر ماند و از آنجایی که مسافردیگری نیامد گفت دربست حساب کن و کرایه سایر مسافرها را میدهم و من هم به راه افتادم.
چه شد تصمیم به قتل گرفتی؟
نزدیکی اسلامشهر که رسیدیم گفت مادرش حال خوبی ندارد و از من خواست مبلغ بیشتری بگیرم و او را به مقابل خانه شان برسانم. من هم قبول کردم، اما وقتی گوشی تلفن آیفونش را از داخل کیفش بیرون آورد تا پول را برایم کارت به کارت کند چشمم که به گوشی افتاد وسوسه شدم و تصمیم گرفتم آن را سرقت کنم. اما او مقاومت کرد، من هم با چاقویی که به همراه داشتم چهار ضربه به او زدم.
با مقتول داخل خودرو درگیر شدی؟
بله. هنگام رانندگی به بهانه اینکه مسیر نزدیکتر بروم خودرو را به محلی خلوت بردم.
چرا جسد را در بیابانهای اطراف فرودگاه رها کردی؟
مسیرم بود و از طرفی در آن بیابانها کسی عبور نمیکرد و احتمال پیدا شدن جسد خیلی کم بود.
گوشی مقتول را چه کار کردی؟
وقتی تصاویر مقتول را در فضای مجازی دیدم ترسیدم و گوشی را دور انداختم.
خودرویی که با آن مقتول را سوار کردی متعلق به خودت است؟
سمند نقرهای بود که مال برادرم بود و هر چند روز یکبار با آن مسافرکشی میکردم.
سابقه داری؟
قبلاً به خاطر شرارت یکبار دستگیر شدهام.
پس از قتل کجا رفتی؟
خیلی ترسیده بودم، اما سعی کردم عادی رفتار کنم. چند روز در طبقه بالای قهوه خانهای که حوالی بزرگراه نواب متعلق به یکی از دوستانم بود مخفی میشدم.
عذاب وجدان داشتی؟
مگر میشود عذاب وجدان نداشت.
کسی به تو شک نکرد؟
برای اینکه کسی شک نکند، به صاحب قهوه خانه گفتم که صاحب خانهام خواسته آنجا را تخلیه کنم و تا زمانی که بتوانم خانهای اجاره کنم اینجا میمانم.
تصویر مقتول را در فضای مجازی دیده بودی؟
بله. آن هم نه یکبار چندین بار. عکس پخش شده بود.
متأهلی؟
نه. چند سال قبل از همسرم جدا شدهام.
منبع خبر: اقتصاد آنلاین